محل تبلیغات شما

منتظر پاییز هستم. دلم باران و هوای سرد می خواهد. تابستان برایم زیادی طولانی بوده است.دلتنگی برای سرما ، باران و شب های طولانی آنقدر عجیب و غیرعادی ست که خنده دارم می کند.
این روزها من یک دانه "عط" ناامیدم.
عط ناامیدی که همه ی کارهایش را میکند. اما در پس همه ی تلاش ها و دویدن هایش ناامیدی ریزی وجود دارد. من اگر موفق نشوم این دنیای ناعادلانه، ظالمانه هم خواهد بود.
دلم یک خبر خوب می خواهد. یک موفقیت. شادی ای غیرمنتظرانه. خنده ای که برای آن زوری نزده باشم. سرم که خلوت تر شد باید مساله ای را در خودم حل کنم.
هر وقت بعد منفی و غمگینم فعال می شود مدام توی سرم تکرار میکنم: اینقدر زندگی را سخت نگیر.
گاهی شده سرچ هم کرده ام. چگونه زندگی را سخت نگیریم؟.
مثل معلمی که می داند درد شاگردش چیست اما وقت تذکر و گوش زدش هم نیست. درد خودم را می دانم. به وقتش اگر یاد نگیرم که زندگی را بر خودم سخت نکنم. آنقدر باید این درس را بردارم تا پاس شوم.
یکی از همکارهایم این روزها در گیر و دار خانه و اسباب کشی ست. چند ماه دیگر هم احتمالا من درگیر میشوم.
خیلی حس خوبی ست آدم یک نفر را داشته باشد و بخشی از دغدغه های زندگی را بسپارد به او. پشتش به کسی گرم باشد. لذت داشتن حامی و تکیه گاه چیزی ست که اکثر ن همیشه به دنبالش هستند. نیازی ست که از کودکی یادمان داده اند.
به عنوان زنی مستقل و قدرتمند دوست دارم دستی بر شانه ی همه ی این ن بزنم و بگویم حس قدرت و استقلال حسی هزاران بار لذت بخش تر است. می دانی خودت می توانی همه ی بار زندگی را به دوش بکشی. نیازمند و دربه در مردان نیستی. آن لحظه بسیار باشکوه است و می ارزد به نداشتن تکیه گاه هایی تو خالی.
این لذت قدرتمند را برای همه ی ن سختی کشیده ی سرزمینم آرزومندم.

نگو دستم از دنیا کوتاه است

بجنبید من خسته ام

نوشته شده در یکم مهر

ی ,زندگی ,ست ,یک ,هم ,سخت ,زندگی را ,همه ی ,را سخت ,ست که ,این روزها

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نرم افزار های رشته مکانیک بحث در ادبیات عربی